سخنی درباره این نوشتار
درست در تابستان سال 2008 میلادی با دوست و هم ریشه فرهنگی، ملی و زبانی جناب دکتر عظیم ابراهیم در زمان برگزاری کنگره زمینشناسی در شهر اسلو نروژ دیداری داشتم. در آن دیدار صحبتهای زیادی درباره اشتراکهای فرهنگی، ملی و زبانی و بطور کلی ریشههای مشترک دو ملت ایران و تاجیکستان شد، که خود آن دیدار اساس دوستی اینجانب با جناب آقای دکتر عظیم ابراهیم شد. در آن دیدار دکتر عظیم ابراهیم که از مردان کلان فرهنگی و دولتی تاجیکستان میباشند پیشنهاد کردند که ما باید کارهایی برای کشورهای همریشه انجام دهیم و با توجه به تخصص مشترکمان در زمینشناسی بهتر است با یک واژهنامه زمینشناسی برای کشورهای فارسی زبان شروع کنیم که کلمات زمینشناسی کشورهای فارسی زبان ایران، تاجیکستان و افغانستان در آن آورده شود و نهایتاً برای هر واژه، یک کلمه برای هر سه کشور پیشنهاد شود و مورد پذیرش قرار گیرد.
اساس تدوین کتاب واژهنامهی زمینشناسی برای کشورهای فارسی زبان از آن پیشنهاد ریشه گرفته است و اینجانب به عنوان مدیر مرکز پژوهشی زمینشناسی پارس آرین زمین این پیشنهاد را جدی گرفتم و امروز حاصل آن کتابی است که در دست دارید. هرچند این کتاب، یک واژهنامه مفصل و کامل نیست و دارای کم و کاستیهایی میباشد که خود تهیه کننده آگاهی کامل از آن دارد، اما این کتاب را آغازی میدانند برای کارهای مشترک ملی، فرهنگی و تاریخی در آیندهای نزدیک.
کلمات تاجیک زیرنظر دکتر عظیم ابراهیم و کلمات افغان با همکاری مهندس خسرو نصیر فارسی از سازمان زمینشناسی افغانستان تهیه شده است. کلمات فارسی توسط مدیر مرکز پژوهشی زمینشناسی پارس آرین زمین انتخاب شده که آقای بهرام وثوق کلمات سیریلیک را با نوشتههای فارسی و انگلیسی انطباق دادهاند.
پیشنوشتار
زبان در دهان ای خردمند چیست کلید در گنج صاحب (شیخ سعدی)
اولین و مهمترین رکن هستی یک خلق زبان اوست.(امام علی رحمانف)
مؤلفین کتاب واژهنامه کشورهای فارسی زبان قصد دارند که با آغاز یک کار کوچک هدف بزرگی را شروع کنند و آن هدف پیوندزدن اشتراکهای فرهنگی سه ملت ایران، افغانستان و تاجیکستان میباشد. اشتراکات سه ملت در شاخههای علمی، هنری و اجتماعی فراوان میباشد که نیاز است همگی هموطنان برای انجام کارهای مشترک در هر شاخه علوم چه علوم انسانی و چه علوم تجربی در جهت نزدیکی سه ملت اقداماتی را انجام دهند.
در اینجا چند شعر که حکایت از ویژگیهای مشترک این سه کشور دارد، بعنوان آغاز کلام میآید.
تو را اي كهـن بوم و بر دوست دارم ز پــوچ جـهان هيچ اگر دوسـت دارم
تو را اي گــرامـي گهر دوست دارم تـو را اي كــهــنزاد بـــوم بــزرگــان
به جـان، پــاك پيـغمبر بـاستـانـت كه پيري است روشننگر دوسـت دارم
سه نيكش بـهين رهنماي جهانست مفيـــدي چنين مختصر دوسـت دارم
كويرت چو دريا و كوهت چو جنگل همه بوم وبر، خشك وتر دوسـت دارم
همه شاعــران تــو وآثــارشــان را بـه پاكــي نسيــم سـحر دوست دارم
ز فردوسي، آن كاخ افسانه كافراخت در آفاق فــخر و ظــفر دوسـت دارم
ز خيام، خشم و خروشي كه جاويـد كنـد در دل و جـــان اثر دوســت دارم
ز سعــدي و از حافــظ و از نـظامـي همه شـور و شعر و سمر دوست دارم
خوشا رشـت و گـرگان و مازندرانـت خوشـا حـوزه شرب كـارون و اهـواز
كه شيرينترينش از شـكر دوست دارم فـري آذرآبــادگــــان بـــزرگـــت
مـن آن پـيشگـام خـطر دوسـت دارم فزونـتر ز نصـــف دگر دوسـت دارم
خوشـا خـطـه نـخــبهزاي خــراسان ز جـان و دل آن پهنه ور دوست دارم
من افغان همريشهمان را كه باغيسـت به چـنگ بـــتر از تتــر دوست دارم
هــم ارّان و قـفقــاز ديـريـنهمــان را چـو پــتوري سراي پدر دوست دارم
تو در اوج بـودي، به مـعنا و صـورت من آن اوج قدر و خـطر دوست دارم
نه شرقي، نه غربي، نه تازي شــدن را براي تو، اي بـوم و بر دوســت دارم
جـهان تـا جـهان است، پيـروز باشي برومـــند و بيـــدار و بـهـروز باشي(مهدی اخوان ثالث)
وقتی برای بار چندم مطالب این کتاب را میخواندم که برای چاپ آماده شود نتوانستم احساس درونیام را در برابر نام ایران، افغانستان و تاجیکستان و یا تاجیکستان، افغانستان و ایران و کشورهای حوزه قفقاز بهویژه آذربایجان عزیز یا سرزمین اقلیم کردستان یا نامهای آشنا در پاکستان در دل نگه دارم و شمهای از آن را به این صفحات اضافه نکنم.
اینجانب ضمن احترام به مرزهای سیاسی و جغرافیایی فعلی و بوسهزدن بر مرزهای مشترکمان، در درون و باطن خود، احساسی خودمانی در بین تمام این مردمان دارم که پیوندهای فرهنگی چون پاسداشتن نوروز، عزیز شمردن شبچله (یلدا)، نور و آتش گرم چهارشنبهسوری را مقدس میشمارند. جشنهای سده، تیرگان و مهرگان را از خود میدانند و پاس میدارند. ضربالمثلهای مشترک و خونگرمبودن و مهماننوازی که از فرهنگ مردمان ریشه میگیرد و بخصوص بزرگان و افتخارات مشترک و ریشههای نزدیک گره خورده فرهنگی که چنان تصور میکنی که همگی یک ملت میباشند.
من که از یاقوت و لعل اشک دارم گنجها کی نظر در فیض خورشید بلند اختر کنم
«حافظ»
چو آن گوهــر پاک از مــن جـدا شـــد سزد گر من از چشـــم یاقـــوت بــارم
«سنایی غزنوی»
آری درود میفرستم به تمام مردمانم، از میانرودان تا فرارودان، از آبخاز تا اهواز، از اربیل تا اردبیل، از بلخ تا بدخشان، بامیان تا بلده، بناب و بسطام، از باکو تا ماکو، از پنجشیر تا پنجاب، از پامیر تا پاریز، از سلیمانیه تا سلطانیه، از خجند تا بیرجند، از سمنگان تا سمنان، از سهند تا سیستان، از سنگان تا سیرجان، از غزنین تا قزوین، از هرات تا همدان، از گنجه تا گنجنامه، از سیحون و جیحون تا کارون و مارون، از سمرقند تا ساغند، از سنندج تا سنجار، از سهند و سبلان تا تفتان و بزمان، از هندوکش تا کولیکش، از آراتکوه و قافلانکوه و آزادکوه تا زردکوه و سیاهکوه و سفیدکوه، از شیورداغ تا کپهداغ، از مرودشت تا ماهیدشت، از زرافشان و بدخشان تا ماهنشان و کاشان.
ما افتخار میکنیم به فرهنگ غنی و مشترکمان، به بزرگان مشترکمان چنانکه مولوی در بلخ زاده شده و در باختر ایران آرام گرفت و از بلخ تا قونیه افتخار نام او را دارند. کمالالدین بهزاد در هرات زاده شده و در تبریز کمال یافت. پورسینا در بخارا زاده شده و در همدان آرام گرفت. انوری در سرخس زاده شد و در بلخ، مرو و نیشابور بالید و در بلخ آرمید. ابوریحان در خوارزم زاده شد و در غزنین درگذشت. فردوسی در توس زاده شد و در جهان درخشید. صدرالدین عینی در بخارا زاده شد و زبان پارسی را در تاجیکستان بزرگ داشت و در دوشنبه آرمید. کمال خجندی در خجند زاده شد و عاشق آذربایجان بود و در تبریز آرمید.
هر آیینی داشته باشیم و به هر گویشی صحبت کنیم که تفاوت آیین و هر کلام بر غنای فرهنگمان میافزاید اما بهقول روستانشینان چند جان در یک قالب میباشیم.
بهاختلاف زمان و مکان جدا نشوند جماعتی که شدند از ازل بههم مأنوس
سخنوری و سیاست زهم جدا باشد چنانکه عالم معنی ز عالم محســوس
«فرخ خراسانی»
تمیـــز رنگ و بو بر ما حرام است که ما پــــرورده یــک نــوبهاریــم
«اقبال لاهوری»